English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1693 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
follow through U چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to search for anything U پی چیزی گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
orb U بدور چیزی گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
to reason out something U چیزی را حل کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
make something do U با چیزی تا کردن
fills U پر کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
deduct U کم کردن چیزی از کل
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
deducted U کم کردن چیزی از کل
make do with something U با چیزی تا کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to smell at something U چیزی را بو کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
deducting U کم کردن چیزی از کل
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
deducts U کم کردن چیزی از کل
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
cleans U تمیز کردن چیزی
to avoid something U دوری کردن از [چیزی]
to r. at something U از چیزی ناله کردن
lay hands upon something U چیزی راتایید کردن
cleanest U تمیز کردن چیزی
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
to take apart something U چیزی را از هم باز کردن
to take apart something U چیزی را از هم جدا کردن
hunger [for something] U هوس [چیزی را] کردن
clean U تمیز کردن چیزی
To devour something . U چیزی را یک لقمه کردن
cleaned U تمیز کردن چیزی
craving [for something] U هوس [چیزی را] کردن
fill up U کاملاگ پر کردن چیزی
to reason out something U چیزی رامعین کردن
to obtain something U کسب کردن چیزی
palletize U چیزی را حمل کردن
to obtain something U فراهم کردن چیزی
to ensure something U مراقبت کردن در [چیزی]
to make something clear U چیزی را روشن کردن
to sweeten something U چیزی را شیرین کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
To give the meaning of something . to interpret something . U چیزی را معنی کردن
to ensure something U تضمین کردن [چیزی]
to take exception to anything U به چیزی اعتراض کردن
evaluate U چیزی رامعین کردن
to mull over something U بازاندیشی کردن چیزی
to think over something U بازاندیشی کردن چیزی
evaluated U چیزی رامعین کردن
to make something U چیزی را درست کردن
demystified U سر چیزی را برطرف کردن
unmasks U چیزی رااشکار کردن
unmasking U چیزی رااشکار کردن
unmasked U چیزی رااشکار کردن
hurtling U با چیزی تصادف کردن
replace U چیزی را تعویض کردن
hurtles U با چیزی تصادف کردن
hurtled U با چیزی تصادف کردن
to strain after anything در پی چیزی تقلا کردن
hurtle U با چیزی تصادف کردن
replaced U چیزی را تعویض کردن
unmask U چیزی رااشکار کردن
replaces U چیزی را تعویض کردن
replacing U چیزی را تعویض کردن
demystifies U سر چیزی را برطرف کردن
evaluates U چیزی رامعین کردن
demystify U سر چیزی را برطرف کردن
to refuse somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to deny somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to lay stress on something U چیزی راتاکید کردن
preparations U آماده کردن چیزی
preparation U آماده کردن چیزی
meanest U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
mean U مشخص کردن چیزی
To spit at someone (something). U بکسی (چیزی ) تف کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com